دخترم آوينا دخترم آوينا ، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

من و دخترم آوینا

تو دختري يا پسر

تو دخملي بلاخره يا پسر شيطون بلا خودتو نشون بده مردم از دلواپسي                                                                     ميرم سونوگرافي تو اين شكلي هستي نميتونيم تشخيص بديم                    &nbs...
29 ارديبهشت 1393

خاله هاي ني ني سايتي

سلام خاله جونياي ني ني سايت دوستون دارم ازتون خيلي ممنونم كه براي سلامتي من و مامانم دعا ميكنيد مامان ازشما براي من زياد صحبت ميكنه         همچنين از بقيه خاله هاي كلوپ هاي ديگه ولي خاله جونيا كلوپ بامعرفتها خيلي بامعرفتان الخصوص اين خاله ها خاله نورا-خاله فاطمه-خاله باران -خاله ياسي و پرنسس حديث-خاله ندا-خاله سمانه مامانم ميگه يه روزهاي كه دلم خيلي ميگيره خاله ها سنگ صبورمن ميشن همش برام دعا ميكنن                              ...
25 ارديبهشت 1393

آزمايشگاه

عسلم صبح روز شنبه 92/11/19 همراه باباجون ازخونه امديم بيرون و من تنهارفتم  آزمايشگاه نزديك مغازه بابارضا رفتيم ساعت 8:40 بود خانم دكتره گفته مطمئن باش جواب مثبته منم كه دلم ضعف ميره هركي درمورد تو باهام حرف ميزنه تاآزمايش دادم اومدم پيش بابارضا ساعت 9:20 خانم دكتر زنگ زد وگفت مباركه مامان شديييييييييييييييييييي   واي خدا ماماني نميدوني چه حال بودم قيافه من و بابايي اينطوري بود انقدر خوشحال بوديم كه يهو دوتا جوان ساز زن اومدن مغازه بابارضا پول داد واهنگ اذري زدن         خيلي خوشحال  بوديم يه 10 دقيقه آهنگ زدن خيلي خوب بود بعد عمه ها-عزيز-بابابزرگ...
24 ارديبهشت 1393

مامان شجاع

مامان شجاع                            كلوچه من روز4فروردين ساعت 5/5صبح باصداي شكستن شيشه  راه پله هاازخواب پريدم خيلي ترسيده بودم بابا رضا رابيداركردم وبهش گفتم پاشودزداومده بعدصداي دويدن روپشت بوم مي اومد نگو اقادزدناقلا ا اومده روپشت بوم ما وشيشه راه پله روشكسته و خواسته فراركنه كه اقا پليس ها دنبالش كردن و به ساختمان مارسيدن من كه مثل بيد ميلرزيدم بابارضا هي ميگفت عيب نداره نترس چيزي نيست ولي من گريه ميكردم خلاصه بابارضا رفت پايين وديد دزد ناقلا دستگيرشده ..... و مامان خانم...
24 ارديبهشت 1393

روز مرد مبارك عشقم

رضا جونم  عزيز زحمت كش من فقط خداميدونه كه من چقدرتو رو دوست دارم قربون اون چشمهاي خوشگلت بشم همسرمهربون ودلسوزمن دوست دارم خداروشكرميكنم بابت تو وفرشته آسمونيت  دوست داريم قربونت برم كه بابا شدي روزت مبارك                                            ...
24 ارديبهشت 1393

روز پدرم

                                                     بابا رضا جونم بابا . . . جونمی ، عمرمی ، قلبمی . . . دوستت دارم                                                                سرم را نه ظلم مي تو...
24 ارديبهشت 1393

چقدر ترشي ميخوري؟؟؟؟

مامان خانم چقدر ترشي ميخوري سياه  ميشما؟؟؟؟؟ شرمنده به خدا مادري انقدر ترشي ميخورم اخه دست خودم نيست به خدا ببخش. راستي راستي سياه ميشي قربونت برم كه سياه هم بشي بازم عزيزي فدات شم كلوچه كه خوراك مامانت شده گوجه سبز-چاغاله بادام-لواشك-آلوچه ...... قربون شكل سياهت بشم جيگرم سياه سوخته من     ميخوام ديگه زياد ترشي نخورم عصبي نشي خداي نكرده ماماني سياه سوخته هم نشيا كلوچه جيگر سفيد سفيد 100 تومن سرخ وسفيد 300 تومن حالا كه رسيد به سبزه هرچي بگي مي ارزه ...
22 ارديبهشت 1393

ديدار دوباره توازنزديك NT

كلوچه مامان ببخش ديگه اذيت شدي خوب نگرانت بودم خداروشكراتفاقي برات نيافتاده خوب و خوش و سلامت هستي 5 فروردين رفتم سونوگرافي NT بماند كه چقدر استرس داشتم چون اين آزمايش خيلي مهمه براي سلامتته گلم ديگه ما هرجاميريم به خاطر شغل بابا كه تو نزديكي سونوگرافي و ازمايشگاه و ميشناسنش بدون نوبت و معطلي ميريم تو سريع رفتم رو تخت خوابيدم  اي جانم ماشاءالله چقدر بزرگ شدي فدات شم كه 11 هفته و پنج روز بودي فدات شم قربون اون ضربان قلبت بشم   فدات شم كه قلب منم باقلب تو ميزنه چقدر صورتت خوشگله قربون اون دماغ كوچولوت بشم كه سراينكه دماغش شبيه كيه هنوز داريم بحث ميكنيم خوشگل مامان قربون اون كله گردت و دست وپاهاي كوچيكت بشم كلوچه خوشمزه ...
22 ارديبهشت 1393

شاكي شدن ني ني

رفتن پيش دكتر به خاطرترس شب قبل  93/1/5 ازدست اين مامان خانم  شجايم واه واه چه خبر بودمامان خانم انقدر ترسيده بودي ديروز منوترسوندي دل داشته باش بادوستام تو بهشت كه درمورد مامانامون حرف ميزنم بعضي ها  مامان ها شون پليسن  تازه بعضيهاشون هم وكيلن اون وقت تو ابروي منو بردي عيب نداره ديگه تكرارنشه ها مامان شجايم من حالم خوبه نگران نباش چندبارميري دكتر منو معاينه كنه اخه خسته شدم چندتادكتربايد بگن من حالم خوبه .     امان از دست شما مامانا .........     سرم از دستت درگرفت مامان خانم من حالم خوبه             &nb...
22 ارديبهشت 1393

اولين سونوگرافي و ديدار تو

كلوچه و آلوچه خوشمزه اولين قرارملاقات مامان و خانم دكتر92/11/20 بود كه خانم دكتركلي قرص ويتامين و كلسيم داد و اولين  سونوگرافي تو كلوچه خوشگل  92/12/10 كه براي اولين بارصداي قلبتو شنيدم اشك تو چشمهام جمع شد وتپش قلب  گرفتم خيلي خوشحال هستم قربونت برم كه 7 هفته 5 روز هستي موقعي كه عكس سونوتو به بابارضا نشون دادم دوتاي كلي ذوق كرديم بازهم بابارضا رمانتيك شد گل خريد رفت كلي مغز بادام و گردووپسته خام ......چيزهاي مختلف خريد من فقط دلم تو بغل گرفتن توروميخواد فقط .گلم اينم عكس هفت هفتگيته عشقم هفت هفتگيت مبارك   ...
21 ارديبهشت 1393